دست نوشته شماره 1 - شهید سیدعبدالله حسینی
زهره حسینی، فرزند شهید مدافع حرم، عبدالله حسینی، متن نامهای كه برای پدر خود نوشته است كه به شرح ذیل است:
«سلام بابای خوبم، گفتم بابایی، دلم بیشتر هوایت را کرد، وقتی میگویم بابا، انگار همه را دارم، این یعنی تو هستی، درست شنیدم، باباهایی که شهید میشوند، زندهاند. برای همین است که دلم هنوز گرم بودنت است، بابای خوبم، زهره دلش برایت بیتاب است، بابایی یادت هست، ماه و ستارهها را شبانگاه زیر آسمان به من نشان میدادی، حالا دوباره زیر آسمان نشستهام و تسبیحی را که قبل از رفتنت خریدی در دستانم گرفتم مثل همه حرفهای قشنگی که از یاد نمیبرم، گفتههایت چه خوب توشهای شد برای روزهای سختمان، حالا دلتنگ همه حرفهای گفته و ناگفته تو هستم بابا، دلم برایت که تنگ میشود با مامان به زیارت امام رضا(ع) میرویم، امام رضا(ع) خیلی مهربان است و دلتنگیهایمان را آرام میکند، بابایی برای دلتنگیهایمان دعاکن، به دعایت محتاجیم، بابای شجاع و شهیدم، تو به من، به همکلاسیهایم و به همه مردم شهر یاد دادی كه میشود آرام و بیصدا بود اما قهرمان شد، من و مادرم همچون تو كه برای دفاع از حرم حضرت زینب(س) ایستادگی كردی، میایستیم و چادرمان را محکمتر میگیریم و نمیگذاریم راه و هدفت از یادمان برود، بابای خوبم، آمدم زندگی را تماشا کنم، رفتی و رفتنت را تماشا کردم، بابای خوبم، من هر شب برای ظهور آقا امام زمان(عج) دعا میکنم و به قول شهید مسعود مجیدی، هرکس با دین محمد(ص) پرورش یافته است، وظیفه دارد استقامت کند، من هم در سنگر مدافعان، چادرم را محکمتر گرفته و استقامت میکنم و راه و هدفت را ادامه میدهم».
ثبت دیدگاه