شهید حسین نجفی

کد ایثارگری:
6415684
نام پدر:
عباس
محل تولد:
ایران ، استان خراسان جنوبی ، شهرستان فردوس ، افقو ،
تاریخ تولد:
۱۳۳۶/۰۹/۰۴
شغل:
جهادگر
تحصیلات:
دیپلم
تاریخ شهادت:
۱۳۶۵/۰۶/۱۶
محل شهادت:
ارومیه
زندگینامه

شهید حسین نجفی فرزند عباس در سال 1336 در روستای افغوی در خانواده‌ای مؤمن و متعهد دیده به جهان گشود . تحصیلات ابتدایی را در روستای افغو به پایان رسانید و بعلت نداشتن هزینه تحصیلی ترک تحصیل نمود.و با دستمزدی کم مدتی همراه برادرش کمک راننده تراکتور بود و بعلت استعداد زیادی که داشت علی رقم سن کم راننده تراکتور شد . پس از مدتی راهی کاشمر شد تا در آنجا کار کند ودر همان موقع ازدواج نمود که خداوند بعد از مدتی فرزندانی به او عطا فرمود .در سال 1356 فعالیت‌های سیاسی خودرا با پخش اعلامیه‌های حضرت امام خمینی در محل کار و در روستای همجوار و در میان اقوام شروع نمود. پس از پیروزی انقلاب و تشکیل جهاد سازندگی جهت خدمت هب محرومین جامعه بخصوص روستائیان عزیز در جمع جهادگران حضور یافت وبا تلاش بی وقفه و خستگی ناپذیر به ساختن راه‌های روستایی پرداخت . و با گریدل خود تپه‌ها و سنگلاخها را میشکافت و به روستائیان نوید میدادکه انقلاب با سلام مصمم است که فقرو بدبختی از میان شما بر چیده و شما را به سعادت و کمال برساند و هنگامی که در کارگاه‌ها کار می‌کرد . همیشه تأکید ودر برگزاری برنامه عقیدتی و کلاسهای قرآن داشت ودر آنجا که شد میساخت می‌گفت :می‌خواهیم تشنگی و عطش روستائیان را خاموش سازیم و هر جا که قدم می‌گذاشت خلوص وایثار و صفا و صمیمیت و صبر و استقامت و تلاش رابه همراه می‌برد وهمیشه بجای حرفزدن عمل می‌کرد و با عملش و رفتارش و کردارش درس خودسازی و سازندگی به دوستان و همرزمان میداد . و آنگاه که جنگ تحمیلی آغاز شد عاشقانه به جبهه‌های نور شتافت و با گریدرو بلدوزر و کمپرسور و لودرش که راننده و متخصص همه آنها بود نور می‌آفرید وراه می‌ساخت و خاکریز میزد و سنگر می‌ساخت و نام سنگرساز بی سنگ را از آن خود ساخته بود . و هم زمان که چند صباحی به عملیات باقی نمانده بود از منطقه پیام می‌آمد که ای نجفی بیا که اسلام احتیاج  به تو دارد و یک مرتبه نگفت نه بلکه سفارش می‌کرد مرا برای عملیات بفرستید ونه مرتبه از طریق ستاد پشتیبانی جنگ جهادسازندگی به جبهه اعزام شد و در عظیم ترین عملیات همچون فتح المبین و طریق القدس و قادر شرکت نمود و یکبار درعملیات والفجر 3 مجروح شد که پس از 22 روز که در اصفهان بستری بود بلافاصله پس از ترخیص به جبهه برگشت وبا همان حالت به ادامه فعالیت پرداخت ود رحمله بستان با آتش آرپی‌جی از ناحیه پا مجروح شد که این با نیز پس از 6ماه تهبود حاصل نمود و دوباره به جبهه برگشت و این بار نیز از ناحیه دست مجروح شد که مدتی در اصفهان بستری بود . و در آخرین باری که از طرف جهاد به وی پیشنهاد اعزام گردید کشتاقانه پذیرفت و جهت شرکت در عملیات قادر عازم منطقه شد و یک شب قبل از شهادتش و د ردل شب به هنگام زدن جاده به محاصره دشمن در می‌آید و به همراه نیروهای کمکی  محاصره را شکسته و دشمن فقط بلدوزر وی را به آتش می‌کشد و عصر‌ آخرین روز حیاتش به همرزمان و همکارانش پیشنهاد می‌کند که برویم غسل شهادت بکنیم شاید امشب عملیات باشد چنانکه همرزمش حاج ذبیح ا… منوری می‌گوید ساعت 9 شب مأموریت یافتیم که با بلدوزر جاده‌ای که برای عبور رزمندگان اسالم لازم بود احداث بکنیم هنگامی که مشغول کار شدیم من به حسین گفتم تو باید با من کارنکنی حسین گفت نه شما فرمان بده که بداخل دره پرت نشوم . یکی از دوستانش می‌گوید نا گاه انفجار مهیبی مرا از جا بلند کرد و بر زمین زد وقتی نگاه کردم دیدم پایم مجروه شده وبا کمک اسلحه‌ای که داشتم به کنار بلدوز رفتم ولی هر چه حسین را صدا زدم صدایی نشنیدم وقتی بروی بلدوزر رفتم دیدم ترکش به سر حسین اصابت کرده و به آرزوی دیرینه‌اش نائل آمده 

وصیت نامه
دلنوشته ها
بمنظور درج دلنوشته می بایست ابتدا در سایت ثبت نام بفرمایید.