خاطرات
رفتن به سوریه محک من برای حضور در عاشوراست
۱۴۰۱-۵-۱۹ ۰۹:۰۸
آخرین عکس
۱۴۰۱-۵-۱۹ ۰۹:۰۶
اگر پایم سالم بود جای امنی برای داعش نمیگذاشتم
۱۴۰۱-۵-۱۹ ۰۹:۰۲
ادب
۱۴۰۱-۵-۱۸ ۱۹:۰۳
پدرم آنگونه که خواب دیدم شهید شد
۱۴۰۱-۵-۱۸ ۱۵:۰۶
میدانستم برود، شهید میشود
۱۴۰۱-۵-۱۸ ۱۵:۰۶
میدانستم برود، شهید میشود
۱۴۰۱-۵-۱۸ ۱۵:۰۶
اهداء جام قهرمانی ورزشکار عراقی به خانواده شهید زاهدپور
۱۴۰۱-۵-۱۸ ۱۵:۰۶
اسماعیل چریک، شیر شمال در سوریه
۱۴۰۱-۵-۱۸ ۱۵:۰۶
شهید زاهدپور عشق شهادت را در سرش میپروراند
۱۴۰۱-۵-۱۸ ۱۴:۴۱
خواب فرزند شهید
۱۴۰۱-۵-۱۸ ۱۴:۴۱
همرزم شهید
۱۴۰۱-۵-۱۸ ۱۴:۴۱
لحظه وداع با پیکرش نماز شکر خواندم
۱۴۰۱-۵-۱۸ ۱۴:۴۱
از لحظه خداحافظی با شهید غریب در آخرین مأموریتش
۱۴۰۱-۵-۱۸ ۱۴:۳۲
مادر! دعا کن شهید شوم
۱۴۰۱-۵-۱۸ ۱۴:۳۲
تولدش به جای خوشحالی غم و اندوه را در دل مادر میکارد
۱۴۰۱-۵-۱۸ ۱۴:۳۲
دیدار شهید با مقام معظم رهبری
۱۴۰۱-۵-۱۸ ۱۴:۳۲
خبر شهادت
۱۴۰۱-۵-۱۸ ۱۴:۱۹
نحوه شهادت
۱۴۰۱-۵-۱۸ ۱۴:۱۹
خداحافظی و آخرین وداع
۱۴۰۱-۵-۱۸ ۱۴:۱۹
خصوصیات اخلاقی شهید و رابطه اش با خانواده و فرزندان
۱۴۰۱-۵-۱۸ ۱۴:۱۹
خواب شهید
۱۴۰۱-۵-۱۸ ۱۴:۱۹
آقا مهدی از همان ابتدا از شهادت حرف میزد
۱۴۰۱-۵-۱۸ ۱۴:۱۹