خاطرات

نوروز آن سال مثل سال‌های قبل نبود

۱۴۰۱-۵-۲۷ ۱۳:۲۶

تولد اولین فرزندمان

۱۴۰۱-۵-۲۷ ۱۳:۲۶

اوضاع سوریه را با جزییات برایم تعریف می‌کرد

۱۴۰۱-۵-۲۷ ۱۳:۲۶

کسی حق قهر کردن ندارد

۱۴۰۱-۵-۲۷ ۱۳:۱۳

*موضوع مهم در خواستگاری

۱۴۰۱-۵-۲۷ ۱۳:۱۳

*لباس ساده آقای داماد

۱۴۰۱-۵-۲۷ ۱۳:۱۳

حسین تحمل فضای پایتخت را نداشت

۱۴۰۱-۵-۲۷ ۱۳:۱۳

اولین جایی که شهید بواس مرا برد

۱۴۰۱-۵-۲۷ ۱۳:۱۳

دوست نداشتم خواستگار زیادی برایم بیاید

۱۴۰۱-۵-۲۷ ۱۳:۱۱

دیگر پای ماندن نداشت

۱۴۰۱-۵-۲۷ ۱۳:۱۱

نماز جمعه‌ای که سرنوشتم را رقم زد

۱۴۰۱-۵-۲۷ ۱۳:۰۸

نحوه شهادت

۱۴۰۱-۵-۲۷ ۱۰:۰۲

مثل یک پروانه به دور بچه‌ها می‌چرخید

۱۴۰۱-۵-۲۷ ۱۰:۰۲

کسی که وصیت‌نامه بنویسد دیگر بر نمی‌گردد

۱۴۰۱-۵-۲۷ ۱۰:۰۲

آخرش هم شهادت هست دیگه

۱۴۰۱-۵-۲۷ ۰۹:۴۷

خمپاره‌ای که عاشق کاپشن بود!

۱۴۰۱-۵-۲۷ ۰۹:۴۷

هدیه آقا جمال برای خانواده

۱۴۰۱-۵-۲۷ ۰۹:۴۷

خــــــــــندید ورفــــــــــت

۱۴۰۱-۵-۲۷ ۰۹:۴۷

جوابی که فقط لبخند بود

۱۴۰۱-۵-۲۷ ۰۹:۴۷

اسم همه پسرانم را «محمد» می‌گذارم

۱۴۰۱-۵-۲۷ ۰۹:۴۷